انوری » دیوان اشعار » غزلیات
چون کسی نیست که از عشق تو فریاد رسد
چه کنم صبر کنم گر ز تو بیداد رسد
گر وصال تو به ما مینرسد ما و خیال
آرزو گر به گدایان نرسد یاد رسد
چه رسیدست به لاله ز رخت جز حسرت
حسرت آنست که بر سوسن آزاد رسد
خاک درگاه ترا سرمهٔ خود خواهم کرد
آری از خاک درت این قدرم باد رسد
از تو هر روز غمی میطلبم از پی آنک
سیری دینه به امروز چه فریاد رسد
آنانیکه تنها به خود می اندیشند ، براستی بزهکارند . حکیم ارد بزرگ
بدبخت کسی است ، که نمی تواند ناراستی خویش را درست کند . حکیم ارد بزرگ
اگر می خواهی بزرگ شوی ، از کردار نیک دیگران فراوان یاد کن . حکیم ارد بزرگ
هنگام گام برداشتن به سوی آرمان های بزرگ ، تنها به توانایی های خود اندیشه کن . حکیم ارد بزرگ
همیشه در پی سرنوشتی بهتر برای خود باش ، توان آدمی را پایانی نیست . حکیم ارد بزرگ
آرمان ما نباید زندگی دیگران را نابود سازد ، آرمانی ارزشمند است ، که بهروزی همگان را در پی داشته باشد . حکیم ارد بزرگ
نگاه خردمندان به ریشه ها می رسد ، و دیگران به شاخه ها . حکیم ارد بزرگ
هم رنگ دیگر کسان شدن ، باور هیچ کدام از بزرگان نبوده است . حکیم ارد بزرگ
نیک رفتاری ، نشان خودساختگی است . حکیم ارد بزرگ
هنجارها و قوانین هر کشوری ، باید باور مردم آن سرزمین باشد نه در برابر آن . حکیم ارد بزرگ
بزهکاران کوچک ، دست پروده بزهکاران بزرگتر هستند . حکیم ارد بزرگ
انوری » دیوان اشعار » غزلیات
از وصل تو آتش جگر خیزد
وز هجر تو نالهٔ سحر خیزد
سرگشتهٔ عالم هوای تو
هر روز ز عالم دگر خیزد
دیوانهٔ زلف و خستهٔ چشمت
هر فردایی ز دی بتر خیزد
گویی به هلاک جانت برخیزم
برخاسته گیر از این چه برخیزد
هنگام قیام خاکپایت را
خورشید فلک به فرق سر خیزد
مه چون سگ پاسبانت ار خواهی
هر لحظه ز آستان در خیزد
ما را ز دهان تنگ شیرینت
زان چه که به تنگها شکر خیزد
کانجا سخن زر به خروارست
وانجا سخنت ازین چه برخیزد
روی چو زرست انوری را بس
وز کیسهٔ او زر این قدر خیزد
انجمن حکمت و فلسفه ایرانیان
حکیم ارد بزرگ , ارد بزرگ
انوری » دیوان اشعار » غزلیات
درد تو صدهزار جان ارزد
گرد تو نور دیدگان ارزد
نه غمت را بها به جان بکنم
که برآنم که بیش از آن ارزد
گرچه بر من یزید عشق غمت
دل و عقل و تن و روان ارزد
هجر تو بر امید وصل خوشست
دزد مطبخ جزای خوان ارزد
از ظریفان به خاصه از چو تویی
قصد جانی هزار جان ارزد
درد از چاکرت دریغ مدار
سگ کوی تو استخوان ارزد
یاد کن بنده را به یاد کنی
دزد دشنام پاسبان ارزد